نگاهی به تاریخ خلیج فارس در کتاب «جزیره عشق»

به گزارش مارین‌پرس، این کتاب در ۲۴۱ صفحه، شمارگان ۲۰۰۰ جلد با قیمت ۵۰ هزار ریال توسط انتشارات تدریس در سال ۹۰ به چاپ رسید که شامل، ۵ داستان حول شخصیت های زن با نام نعیمه، ساره، فاطی، آسیه و خدیجه است.

نویسنده با الهام گرفتن از حسن زیبایی شناسی زنانه و غیرت مردانه قلم را به رشته تحریر درآورده و نجابت، عشق، صلابت و دلیری مردان و زنان جنوب کشور را به تصویر می کشد.

در این کتاب بیشتر از مادران، زنان و دختران هموطنمان و نقش عمده آن ها در دفاع و مبارزه با متجاوزان به کشور عزیزمان می خوانیم. همچنین با نوع زندگی، غم، شادی و فداکاری مردان و زنان منطقه در مقابل دشمنان این مرز و بوم آشنا می شویم.

بخش هایی از کتاب “جزیره عشق”

در داستانی با عنوان نعیمه آمده است:

شب ها که موج ها آرام روی هم می لغزیدند و نور مهتاب تمامی دریا را فرا می گرفت، حبیب، نعیمه و یوسف بر سریر می رفتند اما آنجا آن ها تنها نبودند، به محض اینکه همسایه ها آن سه را می دیدند، از کپرهایشان بیرون می آمدند و بر سریرشان جا خوش می کردند. بر بالای سریر از هرمز قدیمشان، از نخلستان ها، از گل کیدی و از هر چه که به یاد می آوردند می گفتند. خاطرات را با افسوس به یاد می آوردند اما آرام آرام غم غربت از وجودشان رخت بر بست و شادی از فراوانی و وفور نعمت و سفره های بی انتهایی که خداوند برای آن ها پهن می کرد و از همه مهم تر، از امنیت حاکم، بیشترین لذت را می بردند. آن ها با غم غریبه شدند و شادی در قلبشان جای گرفت.

در داستان دیگری با نام ساره آمده است:

در آن هنگام همه دستان پنهان حکومت را با اجانب دیدند. صلاح الدین و جوانان هرمز تصمیم دیگری گرفتند. عده ای شمشیرهای جوانان را تیز و گروهی دیگر آب شیرین در مخازن کشتی ها خالی می کردند. زنان کوک بر پارچه ها می زدند تا بادبان های کشتی ها شوند و در همان حال امید به آن داشتند تا باد در آن بپیچد، همان گونه که نعیمه سال ها پیش از ترس هجوم مغول برای پناه بردن به جزیره بی نام و نشان کوک زده بود.
جوانان هرمز آخرین وداع ها را گفتند. مادران اشک ها را از چهره زدودند. پدران در دل گریستند. آن ها بر کشتی ها و لنج ها سوار شدند و به دریا شتافتند تا مانع هجوم پرتغالی ها شوند. کسی مانع جوانان هرمز نمی توانست باشد.
لنگرها که تنها نقطه اتصالشان به جزیره بود را بالا کشیدند و بعد از آن چشم از ساحل هرمز گرفتند تا مادران و پدران، کودکانشان را نبینند، شاید دلشان بلرزد، شاید دیدن اشک مادر در عزمشان خللی ایجاد کند.
دل از هرمز برای ماندگاری هرمز کندند. راهی دریا شدند اما مادران و پدران در کناره ساحل ماندند. آنقدر ماندند تا لنج ها و کشتی های حامل جوانانشان به یک نقطه کوچک در افق مبدل و بعد از آن همان نقطه نیز در افق گم شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *