وقتی کشتی جنگی آمریکا غیب می‌شود!

طرفداران آزمایش فیلادلفیا که گاهی از آن به‌عنوان «پروژه رنگین‌کمان» نیز یاد می‌شود، عقیده دارند که آلبرت انیشتین در طول جنگ جهانی دوم برای نیروی دریایی آمریکا کار می‌کرد و پس از اینکه نیروی دریایی آمریکا در مواجه با زیردریایی‌های قدرتمند یوبوت نازی‌ها، تلفات سنگینی به بار آورد، به فکر چاره‌ای افتاد. نیروی دریایی از «نظریه‌ی میدان واحد» آلبرت انیشتین برای خمش نور و نامرئی کردن کشتی استفاده کرد.

وقتی کشتی غیب می‌شود

روز ۲۸ اکتبر سال ۱۹۴۳، در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم، در پایگاه نیروی دریایی فیلادلفیا اتفاقی افتاد که تا همین امروز در مورد آن صحبت می‌شود. قرار بود کل این آزمایشِ فوق محرمانه برای همیشه از دید عموم مخفی بماند؛ ولی بازرگانی که تصادفا در کشتی مجاور ناوشکن نیروی دریایی حضور داشت، تمام ماجرا را از نزدیک دید و بعدها دست به افشاگری‌ گسترده‌ای زد. این مرد که نمی‌توانست آنچه می‌بیند باور کند، با دیدگانی بهت‌زده ملاحظه‌ کرد که تلألوئی سبزرنگ کشتی را احاطه کرده است. این مرد می‌گفت می‌توانسته آن انرژی عظیم را از نزدیک لمس کند و اندکی بعد اتفاقی افتاد که اگر با چشمان خود نمی‌دید، هرگز باور نمی‌کرد؛ بله، کشتی با تمام سرنشینانش در مقابل او ناپدید شد. این ناوشکن بعدا سر از بندری در ویرجینیا درآورد و دوباره در کمال ناباوری، سر جای اولش یعنی پایگاه نیروی دریایی در فیلادلفیا بازگشت.

این آزمایش عجیب عواقب ناگواری نیز داشت. بدن بسیاری از ملوانان کاملا آب شده و به کشتی جوش خورده بود. در حین غیب و ظاهر شدن کشتی، بسیاری از ملوانان دیوانه و دچار حواس‌پرتی و سردرگمی شده، برخی سوخته بودند و اتفاقات ناگوار و تکان‌دهنده دیگری برای سرنشینان کشتی افتاده بود. پس از این سانحه‌، اولین چیزی که پیدا شد، دو ملوان بودند که در سطح مولکولی ذوب شده و در عرشه‌ی فولادی کشتی فرو رفته بودند و آخرین نفس‌هایشان را می‌کشیدند. تنها دو نفر از سرنشینان هنوز سرپا بودند. سایر ملوانان بخار یا کاملا ناپدید شده بودند و اثری از آثارشان باقی نمانده بود. نیروی دریایی که اوضاع را پس دید، سریعا هرچه مدرک بود نابود کرد و تمام کسانی که در این آزمایش مهیب دخیل بودند، وادار کرد که اسناد عدم افشای اسرار را امضا کنند و هیچ‌گاه در مورد این آزمایش فوق محرمانه صحبتی به میان نیاورند. نیروی دریایی در مواردی مجبور به شستشوی مغزی سرنشینان کشتی شد.

ناوشکن الدریچ نیروی دریایی آمریکا در دهه‌ی ۱۹۴۰

بسیار خوب، حداقل این چیزی است که طرفداران آزمایش فیلادلفیا و نظریه‌‌پردازان توطئه ادعا می‌کنند. ولی واقعیت چه بود؟‌ آیا واقعا نیروی دریایی آمریکا موفق شده بود یک ناوشکن عظیم‌الجثه را نامرئی کند؟‌ آیا بالاخره نظریه‌ی مشهور انیشتین در دنیای واقعی در بوته‌ی آزمایش قرار داده شده بود؟ و مهم‌تر اینکه چطور با وجود انجام چنین پروژه جاه‌طلبانه‌ علمی، اسناد علمی آن هیچ‌وقت به دست دانشمندان و دنیای آزاد نرسیده است؟

بیاید دوباره برگردیم به تابستان سال ۱۹۴۳، آن موقع دو سال از درگیر شدن آمریکا در جنگ جهانی دوم گذشته و نبرد خونین دریایی بین ناوشکن‌های آمریکایی و زیردریایی‌های یوبوت نازی‌ها در جریان بود. در محوطه کشتی‌سازی نیروی دریایی در فیلادلفیا، یک ناوشکن جدید به‌نام «یواس‌اس الدریج (دی‌ای-۱۷۳)» سفارش داده شد. این ناوشکن که به چندین ژنراتور بسیار قوی مجهز بود، قرار بود بخشی از یک مأموریت کاملا محرمانه در ارتباط با «نبرد آتلانتیک» باشد.

بر مبنای شایعات اینطور تصور می‌شد که این ژنراتورها برای تأمین نیروی میدان مغناطیسی به کار می‌رفتند تا بتوانند الدریچ را اساسا از رادار دشمن نامرئی کنند. همان‌طور که در ابتدای مقاله شرح داده شد،‌ وقتی این ناوشکن به آب انداخته شد، یک آزمایش محرمانه در روز روشن و با تمام سرنشینان روی آن انجام گرفت.

آزمایشی که حالا، یعنی با گذشت ۷۷ سال از آن و با وجود دردسترس نبودن هیچ‌گونه شواهد فیزیکی یا مدارکی که واقعیت داشتن آن را ثابت کند، همچنان ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است. برای درک واقعیت‌های آزمایش فیلادلفیا باید ابتدا در مورد کسانی که (به ظن خود) اسرار آن را فاش کرده‌اند، واکنش‌های دولت و نیروی دریایی آمریکا و همین‌طور سرنشینان و بازماندگان ناوشکن الدریچ کندوکاو کنیم.

کارلوس خطابم کنید:‌ تولد یک (نظریه) توطئه

تقریبا هر آنچه در مورد آزمایش فیلادلفیا و ادعای دور بوردی ناوشکن الدریج می‌دانیم، از ذهن و خامه‌ی مردی بسیار جالب به‌نام «کارل ام. آلن» با نام مستعار «کارلوس میگوئل آلنده»، همان بازرگانی که گفتیم شاهد ماجرا بوده، تراویده است. آلنده در سال ۱۹۵۶ اولین نامه از ۵۰ نامه خود برای نویسنده و منجم آماتوری به‌نام موریس کی. جیساپ را فرستاد. آقای جیساپ یک سال قبل کتابی به‌نام «پرونده‌ای برای بشقاب پرنده» منتشر کرده بود. آلنده در نامه‌های خود به ساده‌انگاری‌های جیساپ راجع به نظریه‌ی میدان واحد به‌شدت تاخته بود. به گفته جیساپ، نامه‌‌ی آلنده با چند مداد نوشته شده و پر از خط‌خوردگی بود. علاوه بر این، در وسط جملات کلمات با حروف بزرگ نوشته شده بودند و اشتباهات زیادی در استفاده از علائم نگارشی (به‌صورت تصادفی) در آن وجود داشت و زیر برخی از جملات نیز با رنگ‌های مختلف خط کشیده شده بود.

 آلنده ادعا می‌کرد که این نظریه را خودش شخصا از انیشتین آموخته است. نظریه‌ی میدان واحد که هیچ‌وقت نه توسط انیشتین و نه هیچ فیزیکدان دیگری به اثبات نرسیده، نظریه‌ای بود که سعی می‌کرد نیروهای گرانش و الکترومغناطیس را در یک میدان واحد ادغام کند. آلنده برای ثابت کردن نظریه‌ی میدان واحد، گزارشی از آنچه به‌عنوان شاهد عینی از ناپدید شدن ناوشکن الدریچ شاهد آن بود برای جیساپ فرستاد. بنا بر آنچه حالا می‌دانیم، این اولین باری بود که در جایی به آزمایش فیلادلفیا اشاره می‌شد. ولی طی ۱۳ سال پس از این آزمایش، ‌هیچ شاهد دیگری – چه از سرنشینان الدریچ و چه سرنشینان سایر کشتی‌ها – اظهار نظری نکردند.

جیساپ قصد داشت تحقیقات جدی در مورد ادعاهای آلنده انجام دهد؛ ولی از اینکه نویسنده این نامه‌ی مرموز نتوانست شواهد فیزیکی کافی دراختیار او قرار دهد کاملا دلسرد شد. او تصمیم داشت جریان تحقیقاتش را کاملا کنار بگذارد که دو افسر از اداره تحقیقات نیروی دریایی آمریکا با او تماس گرفتند. طبق اسناد موجود از بایگانی‌های اداره تحقیقات نیروی دریایی، این دو افسر در پاسخ به بسته عجیبی که این اداره دریافت کرده بود، به جیساپ مراجعه کرده بودند. در این بسته نسخه‌ای از کتاب پرونده بشقاب پرنده با حاشیه‌نویسی‌های عجیب وجود داشت که در آن در مورد ارتباط نظریه‌ی میدان واحد و موجودات فضایی صحبت به میان آمده بود.

قرار بود این یادداشت‌ها و حاشیه‌نویسی‌های بسیار ناخوانا و آشفته طوری به ‌نظر برسد که ۳ نویسنده (دست کم یکی از آن‌ها موجود فضایی) آن را نوشته‌اند. ولی جیساپ فورا صاحب دست‌خط را شناخت و به مأمورین تحقیق گفت پشت پرده‌ی این ماجرا کسی جز کارلوس آلنده نیست. به دلیلی که دانسته نمی‌شود، افسران اداره تحقیقات نیروی دریایی، با همکاری یکی از پیمانکاران ارتش در تگزاس به‌نام «وارو منیوفکچرینگ»  ۱۲۷ نسخه از آن کتاب را چاپ کردند. این نسخه‌های حاشیه‌نویسی‌شده بعدا به «نسخه‌ی وارو» مشهور شد و سر از کلکسیون‌های نظریه‌پردازان توطئه درآورد.

متأسفانه سرنوشت غم‌انگیزی در انتظار جیساپ بود. او در سال ۱۹۵۹ دچار یک سانحه‌ی رانندگی شدید شد. در این سانحه، جیساپ به‌شدت مجروح و همسرش کشته شد. جیساپ بعدا از شدت غم و اندوه دست به خودکشی زد. ولی کارلوس آلنده تا سال ۱۹۹۴ زنده بود و گاه‌گداری نامه‌هایی برای هر کسی که به داستان خارق‌العاده‌ی او گوش می‌داد می‌فرستاد.

ولی جریان واقعی آزمایش فیلادلفیا…

برای ده‌ها سال کارلوس آلنده (همان کارل آلن) تنها شاهد عینی اتفاقات ماورالطبیعه‌ی آزمایش فیلادلفیا بود. کارلوس ادعا می‌کرد که در زمان انجام آزمایش غیب شدن ناوشکن الدریج، روی عرشه کشتی اس‌اس اندرو فیوروثِت حضور داشته که در پایگاه نیروی دریایی فیلادلفیا لنگر انداخته بود و به صحنه اشراف کامل داشته است.  

مدت‌ها بعد، پس از اکران فیلم سینمایی علمی تخیلی «آزمایش فیلادلفیا» در سال ۱۹۸۴، شخصی به‌نام آل بیلِک ادعا کرد که خودش شخصا در این آزمایش فوق محرمانه‌ نقش داشته است؛ ولی چون بعد از آن آزمایش، شستشوی مغزی شده چیزی به خاطرش نمانده است؛ ولی حالا پس از تماشای فیلم سینمایی دوباره خاطرات خود را باز به یاد آورده است. با وجود پافشاری‌ها و ادعاهای کارلوس و بیلِک، اظهارات نفر سوم است که آزمایش فیلادلفیا در تابستان ۱۹۴۳ را روشن می‌کند.

ژاک اف. والی، اخترفیزیکدان و یوفوشناسی است که در سال ۱۹۹۴، مقاله‌ای با عنوان «آناتومی یک (ادعای) جعلی: آزمایش فیلادلفیا پنجاه سال بعد» منتشر کرد. والی قبلا از خوانندگان درخواست کرده بود در صورت داشتن اطلاعات بیشتر در مورد اتفاقات آزمایش فیلادلفیا با او تماس بگیرند. اینجا بود که نامه‌ای از شخصی به‌نام ادوارد داژِن به او رسید. داژن بین سال‌های ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۳ در نیروی دریایی آمریکا خدمت کرده بود. او در ناو یواس‌اس انگسترام خدمت می‌کرد که در تابستان ۱۹۴۳ در پایگاه نیروی فیلادلفیا یعنی محل انجام آزمایش مرموز در لنگرگاه بود. داژن یک برقکار بود و از تجهیزاتی که در انگسترام و الدریج نصب شده بودند اطلاع کامل داشت.

داژن به والی گفت که دستگاه‌هایی که در این ناوها نصب شده بودند،‌ موتورهای دور نوردی نبودند که انیشتین یا موجودات فضایی طراحی کرده باشند؛ بلکه دستگاه‌هایی بودند که به کشتی‌ها این امکان را می‌دادند با استفاده از تکنیکی به‌نام «مغناطیس‌زدایی» ردپای مغناطیسی خود را در هم بریزند. کابل‌های قطوری به دور ناوشکن پیچیده شده بود که به ولتاژ فشار قوی متصل بودند. این کشتی مغناطیس‌زدایی‌شده، از دید رادارها نامرئی نمی‌شد؛ بلکه برای اژدرهای مغناطیسی زیردریایی‌های یوبوت نازی‌ها قابل‌شناسایی نبود. نازی‌ها در نبرد آتلانتیک و سایر نبردهای دریایی از مین‌ مغناطیسی استفاده می‌کردند که می‌توانست خود را به بدنه‌ی فلزی کشتی‌ها متصل کند. ولی حلقه‌ی کابل برق که کشتی‌ را احاطه می‌کرد، می‌توانست کشتی را برای مین‌های مغناطیسی غیر قابل‌ شناسایی کند. درواقع،‌ در همان زمان کشتی‌های نیروی دریایی انگلستان در حال به کار گرفتن چنین تکنیکی بودند.

داژن که با شایعات عجیب و غریب در مورد ناپدید شدن کشتی و ذوب و له‌ شدن سرنشینان کشتی آشنا بود،‌ این شایعات را به اظهارنظرهای ملوانان در مورد نامرئی شدن از اژدرها و همینطور خودِ عجیب بودن روال مغناطیس‌زدایی مرتبط دانست. ولی آن تلألو سبز احتمالا به دلیل طوفان الکتریکی یا پدیده‌ی جوی «آتش سنت‌المو» به وجود آمده است. در این پدیده‌ی جوی که با تخلیه‌ی بارهای الکتریکی همراه است، تلألوئی همچون رعد و برق رؤیت می‌شود. در مورد رؤیت ناوشکن الدریج در بندر نورفولک و بازگشت ناگهانی به فیلادلفیا، داژن توضیح داد که نیروی دریایی از آبراه‌هایی (که کشتی‌های تجاری حق تردد در آن ندارند) استفاده کرد تا این سفر دوروزه را ظرف ۶ ساعت انجام دهد.  

ولی آخرین میخ بر تابوت ادعاهای آلنده؛ روزنامه فیلادلفیا اینکوایرر در سال ۱۹۹۹ گزارشی از گردهمایی ملوانان ناوشکن الدریچ در آتلانتیک‌سیتی منتشر کرد. ملوانان اظهار داشتند که کشتی هیچ‌وقت در فیلادلفیا لنگر نیانداخته و درواقع، در تاریخی که تصور می‌شود ناپدیده شده، در بروکلین بوده است. گزارش‌های روزانه خود کشتی نیز این موضوع را تأیید می‌کند. علاوه بر این، ناخدای کشتی نیز گفته که هیچ آزمایشی در کشتی انجام نگرفته است. و با وجود گزارش‌های ضد و نقیض، هم داژن و هم خدمه الدریچ تأیید کرده‌اند که هیچ اتفاق غیرعادی در کشتی روی نداده است. بااین‌حال، هنوز هستند بسیاری که خلاف آن را باور دارند.

در مورد سرنوشت کشتی الدریچ هم بگوییم که نیروی دریایی آمریکا این ناوشکن را در سال ۱۹۵۱ به یونان اعزام کرد و در آنجا به اچ‌اس لئون تغییر نام داد و در مانورهای مشترک این دو کشور در خلال جنگ سرد مورد استفاده قرار گرفت. سرانجام الدریچ در دهه‌ی ۱۹۹۰ از رده خارج و به‌عنوان آهن قراضه فروخته شد.

این داستان‌ همچنان ادامه دارد…

توافق‌ عموم بر این است که آزمایش فیلادلفیا یک ماجرای جعلی بوده؛، ولی همچنان از اعتبار زیادی در بین علاقه‌مندانش برخوردار است. فیلمی که در سال ۱۹۸۴ بر اساس ادعاها و گزارش‌های کارلوس آلنده ساخته شد، فیلمی نبود که بتواند در حدواندازه‌های اسکار باشد؛ ولی جلوه‌های ویژه‌ی آن بسیار خوب بودند و تصاویر به‌یادماندنی پیش ‌روی مخاطبان گذاشته بودند. خصوصا یکی از صحنه‌های پایانی فیلم که سرنشینان کشتی را در حالی نشان می‌دهد که در عرشه فرو رفته‌اند، تأثیر زیادی روی مخاطبان گذاشت. والی در مقاله خود در مورد آزمایش فیلادلفیا، نوشت همین تصویرسازی قوی رمز موفقیت و دوام طولانی‌مدت این ماجرای جعلی بودند. درواقع همچون عکس قلابی موسوم به «عکس جراح»‌ از هیولای لخ‌نس یا عکس‌های «پری‌های کوتینگلی»، تصویرسازی‌های بسیار خوبی که از نحوه‌ی ناپدید شدن کشتی و ذوب و سوختن سرنشینان کشتی شد، در جلب نظر عموم نیز مؤثر بودند.گویی آزمایش فیلادلفیا خیال ندارد گیرایی خود را از دست بدهد

مورد دیگری که باعث شد ماجرای آزمایش فیلادلفیا باورپذیرتر شود، بی‌اعتمادی گسترده‌ای بود که مردم به ارتش و دولت آمریکا داشتند. تا آن زمان دولت به انجام آزمایش‌های غیر اخلاقی روی سربازان و شهروندان اعتراف کرده بود که همین موجب شد پایه‌های این ماجرا مستحکم‌تر شود. همچنین پیوند زدن این دروغ تاریخی با دانشمندان برجسته‌ای همچون آلبرت انیشتین و مرتبط دانستن آن با نظریات و فناوری‌هایی که هنوز کارآزمایی نشده بودند بیش‌ازپیش به قوت گرفتن آن یاری رساند.

اداره تحقیقات نیروی دریایی اعلام کرد که هیچ‌وقت آزمایشی در مورد نامرئی کردن کشتی انجام نداده است و اصولا چنین آزمایش‌هایی تنها در دنیای داستان‌های علمی-تخیلی انجام می‌گیرد؛ ولی طرفداران این نظریه (توطئه) این موضوع را دلیل دیگری دال بر مخفی‌کاری دولت می‌دانند. حتی درحالی‌که شواهد مختلفی در مورد هویت واقعی کارلوس آلنده، یعنی آدم دربه‌درِ کاریزماتیکی با مشکلات روحی روانی عدیده به دست آمد، بازهم گویی آزمایش فیلادلفیا خیال ندارد گیرایی خود را از دست بدهد. همین ماجرا، سنگ ‌بنای آزمایش مرموز دیگری به‌نام «پروژه مونتاوک» است. بر اساس ادعاهای مختلف، در این پروژه نیز دولت پس از موفقیت آزمایش فلادلفیا، در پایگاه هوایی در دهه‌ی ۱۹۸۰ دست به انجام تحقیقات محرمانه‌ای در مورد مسائل جنگ روانی و همینطور سفر در زمان زده است.

ولی واضح است که نمی‌توان یک جعل را برای همیشه مخفی نگه داشت. بالاخره همه‌چیز افشا می‌شود. ماجرای آزمایش فیلادلفیا که همچنان تا روزگار ما، هواخواهان و باورمندان دوآتشه زیادی دارد، از تمام مشخصه‌های بارز یک ماجرای جعلی برخوردار است: تنها یک شاهد عینی دارد، پای یک نقشه‌ی محرمانه دولت در میان است، افشاگری‌های شبه‌علمی دارد که احتمالا منبع آن موجودات فضایی هستند و …  . حتی جای تعجب است که چطور چنین دروغی اصلا توانسته در وهله‌ی اول توجه عموم را به خود جلب نکند؛ حال بماند که آنچنان قوی و گیرا باشد تا بتواند تا چندین دهه دوام داشته باشد.

مشخصا اینترنت هم نقش مهمی در این راستا ایفا کرده است. اکنون هر کسی (حداقل به ظن خود) به اطلاعات دسترسی دارد و ده‌ها وب‌سایت عجیب و غریب هستند که هر روز خبر از افشای اطلاعات عجیب و غریب و ادعاهای ضد و نقیض می‌دهند. معمولا در چنین وب‌سایت‌هایی ادعاهایی از این دست را می‌خوانیم که دولت‌ نمی‌خواهد شما راجع به آزمایش فیلادلفیا و پروژه‌ی مونتاک چیزی بدانید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *