امیردریادار پیشکسوت علی اکبر اخگر
ناوچه موشکانداز جوشن، پس از بازگشت از آخرین ماموریت دریانوردی، در واپسین روزهای شهریورماه 1359، برای انجام تعمیرات بدنه زیرآبی در بوشهر به حوض خشک رفت. چند روزی بود که تعمیرات قسمتهای فنی و بدنه ناوچه در حال انجام بود. در روز 31 شهریور ماه 1359 نیز همچون روزهای قبل تمامی نفرات به کار خود مشغول بودند و به تعمیر قسمتهای معیوب میپرداختند. مدتی بود که پایگاه دریایی در آمادهباش بود و با وجودی که ساعت خدمت به پایان رسیده بود، ولی به دلیل آمادهباش، نفرات یگانها و از جمله نفرات ناوچه جوشن در یگان خود حاضر بودند. حدود ساعت 2 بعد از ظهر صدای غرش چند هواپیما در آسمان بوشهر شنیده شد. هواپیماها در ارتفاع نسبتاً پایین پرواز میکردند. همه سرها به طرف آسمان چرخید و چشمها متوجه آسمان شد. ناگهان چند هواپیما در آسمان دیده شد که شباهتی به هواپیماهای ایرانی که تا آنموقع دیده بودم، نداشتند و به طرف فرودگاه بوشهر در پرواز بودند. هیچکس خبر نداشت که چه اتفاقی در شرف وقوع است.
در فاصله زمانی کمی بعد از دیده شدن هواپیماها، صدای چند انفجار مهیب شنیده شد و به دنبال آن صدای رگبارهایی به گوش رسید. همه نفرات نگران بودند و از هم میپرسیدند که چه خبر شده؟
بلافاصله به پست فرماندهی پایگاه رفتم و در آنجا فهمیدم که نیروهای عراقی به ایران حمله کرده و در نخستین اقدام، فرودگاههای شهرهای مختلف ایران را مورد تهاجم قرار دادهاند. هواپیماهایی هم که دقایقی قبل در آسمان بوشهر دیده بودیم، عراقی بودند و فرودگاه بوشهر را بمباران کردهاند. بلافاصله به ناوچه برگشتم و افسران ناوچه را به کابین خود خواستم و بعد از اینکه آنها را در جریان قرار دادم، گفتم:
– تا وقتی که ناوچه در حوض خشک قرار داشته باشد، آسیبپذیر است. حالا که بخش اعظم تعمیرات تمام شده است، باید ناوچه را از حوض خشک پیاده کنیم و به حالت عملیاتی درآوریم. تعمیرات جزیی باقیمانده را هم میتوانیم در کنار اسکله به اتمام برسانیم. سریعاً تمام نفرات رستهها را آماده کنید.
پس از آن جلسه، به قسمت اداری کارخانجات بوشهر رفتم و با رئیس کارخانجات صحبت کردم. تصمیم خود را با او در میان گذاشتم و از او خواستم تا به کارکنان خود دستور دهد که آمادگی پیاده کردن ناوچه را از حوض خشک داشته باشند. وقتی به ناوچه برگشتم، دیدم جنب و جوش زیادی در ناوچه به وجود آمده و همه در آماده کردن ناوچه تلاش میکنند. با تلاش نفرات ناوچه و همکاری کارکنان حوض خشک، ناوچه در زمان کوتاهی از حوض خشک تخلیه شد و به آب افتاد. بلافاصله ناوچه را به حالت عملیاتی درآوردیم و نفرات توپخانه در پشت قبضه 40 میلیمتری قرار گرفتند و آماده شدند تا چنانچه دوباره هواپیماهای دشمن قصد حمله داشتند با آنها مقابله کنند. نفرات پشت قبضه چشم به آسمان دوخته بودند و با دقت به آسمان مینگریستند و مراقب بودند. ولی دیگر در آن روز از هواپیماهای دشمن خبری نشد.

از فردای آن روز ماموریتهای دریانوردی یگانهایی که آمادگی لازم را داشتند، چند برابر شد. با توجه به اینکه بقیه عیوب ناوچه هم به زودی با تلاش نفرات فنی ناوچه رفع شد، ناوچه جوشن هم آمادگی کامل را برای انجام ماموریتهای دریانوردی پیدا کرد. در ماموریتهایی که به دریا اعزام میشدیم به اطراف سکوی نفتی نوروز و نزدیکی آبهای عراق میرفتیم و مراقب بودیم که در صورت ظاهر شدن ناوچهها و یا هواپیماهای دشمن که برای حمله به سکوهای نفتی ما و یا تهدید سواحل ایران اعزام میشدند، با آنها درگیر شویم و برای انهدامشان اقدام کنیم.
هر بار که ماموریتی ابلاغ میشد، تلاش مضاعفی در نفرات ناوچه مشاهده میشد و همه نفرات با شور و هیجان خاصی ناوچه را آماده عزیمت به دریا میکردند. گاهی گفتگوی میان آنها را میشنیدم که اظهار امیدواری میکردند « انشاالله این دفعه با دشمن درگیر میشویم و درس خوبی به آنها خواهیم داد.» وقتی این روحیه نفرات را میدیدم خیلی خوشحال میشدم و افتخار میکردم به اینکه با افرادی خدمت میکنم که اینچنین شجاعانه آرزوی مواجه شدن با دشمن را دارند و از او واهمهای ندارند.
ساعت 8 صبح روز سیام مهرماه 1359 که ناوچه در کنار اسکله بوشهر بود و من در کابین خود مشغول مطالعه و بررسی طرحهای ابلاغی بودم، متوجه شدم که کسی به در کابین میزند و اجازه ورود میخواهد. در را باز کردم و دیدم یکی از نفرات ناوچه است. او به من گفت:
– از پست فرماندهی تلفن زدند و خواستند که شما سریعاً به آنجا بروید.
بلافاصله طرحها را جمعآوری کرده و در صندوق گذاشتم و در آن را قفل کردم. از ناوچه خارج شدم و خودم را به پست فرماندهی نیروی رزمی 421 رساندم. ساعت حدود 9 صبح بود و در آنجا کلیه افسران نیروی رزمی همانند هر روز در آمد و شد بودند. خودم را به قسمت عملیات رساندم و پرسیدم:
– خبری شده؟
افسر مسئول عملیات پاسخ داد:
– باید به اتاق فرمانده نیروی رزمی بروی. در آنجا منتظر شما هستند.
وقتی به ملاقات فرمانده نیروی رزمی رفتم، ایشان رو به من گفت:
– برابر اطلاعاتی که دریافت کردیم، واحدهای دشمن در تاریکی شب از خورعبدالله خارج شده و در حوالی اسکلههای البکر و العمیه موضع گرفتهاند و احتمالاً قصد دارند در مسیر تردد شناورهای تجاری و ماهیگیری ما مزاحمتهایی را بوجود آورند. ممکن است حتی یگانهایی را که قصد رفتن به طرف بندر امام را دارند، مورد حمله موشکی قرار دهند. ماموریت شما این است که به سرعت به آن منطقه بروید و در صورت کشف واحدهای دشمن، نسبت به انهدام آنها اقدام کنید.
پس از دریافت امریه ماموریت، به ناوچه بازگشتم. البته از آنجایی که همه ما میدانستیم باید همواره برای انجام عملیات و رزم با دشمن آماده باشیم، لذا هر بار که از دریا برمیگشتیم بلافاصله همه نفرات برای رفع معایب فنی دستگاهها و تدارک سوخت و مهمات و آذوقه دست به کار میشدند. در نتیجه ناوچه در کوتاهترین زمان برای اعزام به دریا آماده بود.

حدود ساعت 1100 در ناوچه جوشن از کلیه افسران رستهها خواستم که در کابین من حضور یابند. قصد داشتم آنها را در رابطه با ماموریتمان توجیه کنم. پس از آنکه ماموریت را به افسران رستهها ابلاغ کردم، از آنها خواستم تا هرچه سریعتر آماده عزیمت به دریا شوند. کلیه نفرات ناوچه در مورد عزیمتمان به دریا مطلع و آماده شدند. به پل فرماندهی رفتم و گزارش آمادگی قسمتهای مختلف را دریافت کردم. وقتی از آمادگی بخشهای مختلف مطمئن شدم، به فرمانده دوم ناوچه گفتم که جدا میشویم. پس از آنکه بوق مخصوص محل مانور به صدا درآمد، صدای فرمانده دوم در سیستم اعلام داخلی ناوچه پیچید:
– محل مانور… محل مانور… آمادگی درجه دو کنترل صدمات، حالت یانکی.(1) کلیه نفرات در محل خود قرار گرفتند و طنابهای مهار ناوچه به اسکله، یکی پس از دیگری برداشته شد و ناوچه از اسکله جدا شدو بندر را ترک کرد. بعد از عبور از کانال بوشهر، بر سرعت ناوچه افزودیم. موج بلندی در پاشنه ناوچه که بر اثر قدرت موتورهای ناوچه جوشن به وجود آمد که همچون کوهی سفید در عقب ناوچه بود. سینه ناوچه که گویی به پرواز درآمده بود، آب را میشکافت و ناوچه با سرعت به سمت شمالغربی خلیج فارس به پیش میرفت. با توجه به احتمال حمله هوایی دشمن، نفرات قبضههای 5/3 اینچ و 40 میلیمتری در محلهای خود آماده بودند و علاوه بر رادارها که روشن و در جستجوی هدف بودند، نفرات قبضهها نیز بر روی پلهای آزاد چشم به آسمان دوخته و در انتظار هواپیماهای عراقی بودند. دیدهبانها با دوربین چشم به افق دوخته و به اطراف مینگریستند. سکوت خاصی که بین افراد وجود داشت حاکی از دقت عمل آنان در انجام وظایفشان بود. تنها گاهی این سکوت توسط گزارشاتی که از اتاق عملیات به پل فرماندهی در رابطه با وضعیت منطقه داده میشد، میشکست.
در حالیکه ناوچه به طرف شمال غربی خلیج فارس پیش میرفت، خورشید هم به افق نزدیکتر میشد. آفتاب غروب میکرد و تاریکی شب در راه بود. من در پل فرماندهی بودم و به دریا نگاه میکردم. در همین زمان از اتاق عملیات تماس گرفتند:
– پل فرماندهی از اتاق عملیات.
– بله بگوشم.
– هدف سطحی به فاصله 20 مایل، سمت ساعت 9(2)، در جا ثابت.
– بله، مفهوم شد. آیا راداریاب تشعشعاتی دریافت کرده است؟
– خیر. پاسخ منفی است.
– متشکرم. به دقت مراقب باشید و هرگونه اطلاعات جدید را فوراً گزارش کنید.
– بله مفهوم شد.
با فرا رسیدن شب، تاریکی همه جا را در بر گرفته بود و به نظر میرسید که زمان استراحت مخلوقات خدا رسیده است. اما تاریک شدن هوا برای کارکنان ناوچه جوشن، زمان نهایت دقت و هوشیاری بود. زیرا احتمال آغاز فعالیت یگانهای دشمن در شب و استفاده آنها از تاریکی بیشتر بود. هرگونه هدف سطحی که در صفحه رادار مشاهد میشد، بلافاصله از سوی اتاق عملیات به پل فرماندهی گزارش میشد. سپس مسئول دستگاه ESM (راداریاب)، تشعشعات راداری هدف را بررسی میکرد و نتیجه را گزارش میداد. تمامی نفرات ناوچه گوش به زنگ و در انتظار کشف ناوچههای عراقی بودند. تعدادی از نفرات ناوچه نیز به کمک دیدهبانها رفته بودند و با دقت اطراف را زیر نظر داشتند تا چنانچه شی مشکوکی دیدند، به سرعت اعلام کنند.
با ناوچه جوشن در حوالی سکوی نفتی نوروز بودیم و در آن منطقه گشت میزدیم و منتظر پیدا کردن اثری از دشمن بودیم. برای اینکه ناوچه ما در شب جلب نظر نکند و در صورت حضور هواپیماهای دشمن در آسمان منطقه، متوجه ما نشوند، کلیه چراغهای ناوچه خاموش بود و فقط تعدادی چراغهای کم نور به رنگ قرمز در فضاهای داخلی ناوچه روشن بود. نگاهی به ساعت که به دیواره پل فرماندهی نصب بود انداختم. عقربهها ساعت 2300 را نشان میدادند. در همین موقع برای اینکه حرکت ناوچه کمتر جلب توجه کند تصمیم گرفتم سرعت ناوچه را کم کنم.
– موتورخانه از پل فرماندهی.
– بله بگوشم.
– هر چهار موتور آهسته به جلو.
– بله مفهوم شد. هر چهار موتور آهسته به جلو.
دور موتورها کم شد و سرعت ناوچه کاهش پیدا کرد. در همین موقع به اتاق عملیات نیز دستور دادم با کمال دقت و در حداکثر بٌرد راداری، منطقه را جستجو کرده و هرگونه هدف مشکوک را گزارش کنند. ناوچه در سکوت کامل بود و فقط صدای موتورهای ناوچه شنیده میشد. گاهگاهی نیز از سیستم ارتباط داخلی ناوچه صدایی شنیده میشد که گزارش وضعیت اهدافی را که در صفحه رادار دیده میشدند، گزارش میکرد. بعد از گذشت مدتی مجدداً از اتاق عملیات تماس گرفتند:
– پل فرماندهی از اتاق عملیات.
– پل فرماندهی بگوشم.
– یک هدف سطحی از حوالی بویه اروندرود به سمت شمال شرقی در حرکت است. سرعت 12 گره.
– به ردگیری آن ادامه دهید و ضمنا راداریاب هم تشعشعات راداری آن را بررسی کند و نتیجه را گزارش دهید.
با توجه به اینکه محل گزارش شده، به طور معمول مسیر تردد لنجها و کشتیهای کوچک تجاری بود که بین ایران و کویت رفت و آمد داشتند، چنین استنباط کردم که احتمال دارد یک شناور کوچک تجاری باشد. دقایقی منتظر ماندم تا نتایج ردگیری هدف گزارش شود. چند دقیقه بعد از اتاق عملیات گزارش دادند:
– پل فرماندهی از اتاق عملیات.
– بله بگوشم.
– هدف سطحی که در حوالی بویه اروندرود بود، سرعت خودش را به 16 گره افزایش داده.
– مفهوم شد. چشم از آن برندارید و به دقت مراقبش باشید.
– بله مفهوم شد.
تجربه سالها دریانوردی در خلیج فارس به من ثابت میکرد که از یک سو لنجها قادر به حرکت با چنین سرعتی نیستند. از سوی دیگر هیچ کشتی تجاری در منطقه آبهای محدود و نزدیک به آبهای کم عمق ، اینگونه افزایش سرعت نمیدهد. به همین دلیل به فرمانده دوم ناوچه که در پل فرماندهی در کنار من حضور داشت، دستور دادم «برای درگیری آماده باشید. محل جنگ اعلام کنید.» فرمانده دوم هم بلافاصله آژیر محل جنگ را که صدای سه بار زنگ است، در داخل ناوچه به صدا درآورد. سپس میکروفون را برداشت و اعلام کرد:
– محل جنگ. محل جنگ. برقراری آمادگی درجه یک کنترل صدمات، حالت زولو[3].
بلافاصله سر و صدای دویدن نفرات ناوچه به گوش رسید. کلیه نفرات به سرعت در محلهای جنگ خود قرار گرفتند و برای درگیری با دشمن آماده شدند. کلیه سیستمها و سلاحهای ناوچه روشن شدند و آماده شلیک به طرف دشمن بودند. تمامی محلها اعلام آمادگی کردند.
چشمها به صفحه رادار دوخته شده بود و حرکت هدف را دنبال میکردند. از بخش راداریاب نیز گزارش رسید که فعالیت راداری هدف را تایید میکرد و بر اساس اطلاعات به دست آمده، فرکانس دریافتی از رادار شناور مذکور متعلق به یگانهای تجاری نبود. از اتاق عملیات گزارش دادند:
– موقعیت هدف سطحی در حدود 15 مایلی شمال غربی حوزهی نفتی نوروز.
– بله مفهوم شد.
من به اتاق عملیات رفتم و در آنجا افسران عملیات و توپخانه نیز حضور داشتند. ساعت 11:30 بود و هدف سطحی همچنان ردگیری میشد. ناگهان کاربر رادار با تعجب و با صدای بلند گفت:
– قربان هدف سطحی به دو هدف نزدیک به هم تبدیل شد. هر دو هدف در کنار هم در حرکت هستند. تغییر جهت دادند و به طرف غرب در حرکتند.
با توجه به سرعت شناورها و تشعشع راداری آنها و اینکه حالا مشخص شد که دو هدف شناور هستند که بسیار نزدیک به هم حرکت میکنند، دیگر شکی باقی نماند که این دو هدف چیزی جز ناوچههای دشمن نیستند. به احتمال زیاد متوجه حضور ما در منطقه شدهاند و حالا یا قصد فرار داشتند و یا اینکه در حال مانور برای حمله به ما بودند. البته در این مدتی که از جنگ گذشته بود، آنها جرات رویارویی با ناوچههای موشکانداز ما را نداشتند و فقط یگانهای تجاری ما را که بیدفاع بودند مورد تهدید و حمله قرار میدادند. من بیدرنگ به اتاق مخابرات رفتم و طی پیامی به قرارگاه نیروی رزمی اطلاع دادم که یگانهای دشمن را در منطقه کشف کردهایم و منتظر دستور هستیم.
لحظاتی بعد اتاق مخابرات، پیامی به شرح زیر از نیروی رزمی 421 دریافت و به اطلاع من رساند:
از: نیروی رزمی 421
به: ناوچه جوشن
هدفها را درگیر و منهدم نمایید.
با دریافت دستور از قرارگاه مقدم دریایی، دستور آمادگی ناوچه برای درگیری را صادر کردم. هیجانی که در چشمهای نفرات موج میزد و در رفتارشان دیده میشد، خارج از وصف بود. بالاخره زمان سرکوب دشمن متجاوز رسیده بود. آرزویی که مدتها بود تمامی نفرات ناوچه به امید آن از خانوادهشان خداحافظی میکردند و به دریا میرفتند. حالا زمان تحقق آرزویشان فرا رسیده بود.
به موتورخانه دستور افزایش دور موتور را دادم تا ناوچه با سرعت حرکت کند و اجازه ندهم که ناوچههای دشمن از ما فاصله بگیرند.
– اتاق عملیات از پل فرماندهی.
– بله بفرمایید.
– آخرین موقعیت هدف را اعلام کنید.
– بله. مفهوم شد.
بعد از لحظات کوتاهی از اتاق عملیات اعلام شد که دشمن در حال حرکت در راه 315 ، فاصله 18 مایل است.
با اعلام مسیر و سرعت هدفها، متوجه شدم که آنها در حال رفتن به طرف ساحل عراق و احتمالاً فرار به داخل خورعبدالله هستند. تصمیم گرفتم قبل از اینکه دشمن به داخل پناهگاه خود فرار کند، آنها را هدف قرار دهم.
– از پل فرماندهی به اتاق عملیات.
– بله. بگوشم.
– آماده برای درگیر کردن هدف با توپخانه و موشک.
– بله مفهوم شد.
بعد از اینکه دستور آمادگی سامانههای توپ 76 میلیمتری و موشک را صادر کردم، با موتورخانه تماس گرفتم.
– از پل فرماندهی به موتورخانه.
– بله. بفرمایید.
– هر چهار موتور با تمام سرعت به جلو.
– بله. هر چهار موتور با تمام سرعت به جلو.
از صدای شخصی که در موتورخانه پاسخ مرا داد متوجه شدم که سر موتوریست ناوچه خود شخصاً مسئولیت اجرای فرامین را در موتورخانه بر عهده گرفته است و این نشاندهنده ذوق و شوق نفرات ناوچه بود که میخواستند درگیری با دشمن بدون کوچکترین اشتباه و به بهترین نحو ممکن انجام گیرد. چند ثانیه بیشتر طول نکشید که صدای غرش موتورها درآمد و ناوچه با سرعت زیادی سینه دریا را شکافت و به جلو رفت. با توجه به اینکه هدفها از ما فاصله داشتند و احتمال داشت که گلولههای توپ به آنها اصابت نکند، تصمیم به شلیک موشک گرفتم. معمولاً از زمان صدور دستور درگیری تا شلیک موشک بیش از چند ثانیه فاصله نیست. اما این فاصله زمانی کوتاه در آن شب مانند ساعتها سپری شد. سیستم کنترل آتش روی یکی از هدفها قفل شده بود و با توکل به خدا، دکمهای که مربوط به شلیک موشک بود فشرده شد. صدای غرش موشک از پاشنه ناوچه به گوش رسید و آتش شدید عقبه موشک برای لحظاتی در آن شب تاریک، ناوچه را روشن کرد و به هوا برخاست. موشک با سرعت بسیار زیادی ناوچه را ترک کرد و تمامی نفراتی که در پل فرماندهی و یا فضای باز بودند، با نگاه خود موشک را دنبال میکردند در زیر لب دعا میخواندند. کمکم دیگر آتش عقبه موشک قابل رویت نبود. با وجودی که این انتظار چند ثانیه بیشتر نیست، ولی خیلی طولانی به نظر میآمد. زمان به کندی میگذشت و گویی متوقف شده بود. همه در انتظار نتیجه شلیک موشک بودند که ناگهان یکی از دیدهبانها فریاد زد:
– انفجار. انفجار در افق.
همه نگاهها به سمت افق و به سویی که دیدهبان اشاره میکرد، دوخته شد. هاله کم نوری در افق دیده میشد که ناشی از انفجار بود. ولی چیزی نگذشته بود که انفجاری شدید در همان نقطه دیده شد. بلافاصله با اتاق راداریاب تماس گرفتم و خواستم گزارش وضعیت تشعشع راداری هدف را بدهد. متصدی راداریاب گزارش داد که تشعشعات راداری کاهش یافته و تقریباً از بین رفته است. در همین زمان از اتاق عملیات نیز تماس گرفتند و گزارش دادند:
– از 2 شناوری که در حال حرکت در کنار هم بودند، حالا یکی ثابت شده و دیگری سرعتش را افزایش داده و با سرعت بسیار زیاد در حال دور شدن به سمت سکوی نفتی البکر است.
با توجه به سرعتی که شناور دوم داشت، تقریباً مطمئن شدم که یک ناوچه موشکانداز اوزا است. چون فقط در این منطقه این نوع ناوچهها هستند که دارای چنین سرعت بالایی هستند.
چند دقیقه بعد از اتاق عملیات تماس گرفتند و گزارش دادند:
– ِاکوی[4] یگانی که هدف گرفته شده بود، بر روی صفحه رادار ثابت و بدون حرکت و در حال کوچک شدن است. صبر کنید. دیگر ِاکویی وجود ندارد و هدف اول از صفحه رادار محو شد. هدف دوم هم در حال نزدیک شدن به اسکله البکر است.
همه نفرات خوشحال بودند. همه خدا را شکر میکردند. یکدیگر را در آغوش میگرفتند و به هم تبریک میگفتند.
با توجه به اینکه شناور دوم به سکوی البکر رسیده بود و در پشت آن پناه گرفته بود، امکان درگیری با آن وجود نداشت. به همین دلیل دستور کاهش دور موتور را دادم و در همان حوالی شروع به گشت زدن کردیم و منتظر ماندیم. نتیجه عملیات را از طریق بیسیم به نیروی رزمی گزارش دادم.
حدود ساعت 2 بامداد روز اول آبانماه 1359 بود. همه نفرات در محل خود آماده بودند تا به محض رویت نشانی از حرکت هدف دوم، دست به کار شوند. تمام منطقه خورموسی و سکوهای البکر و العمیه و خورعبدالله زیر پوشش راداری ناوچه ما قرار داشت. اما هرچه منتظر ماندیم، نشانی از فعالیت دشمن دیده نشد. ساعت نزدیک 4 صبح بود و باد صبحگاهی بر دریا میوزید. کمکم منتظر طلوع روزی دیگر بودیم که پیامی از نیروی رزمی 421 دریافت شد:
از : نیروی رزمی 421
به : ناوچه جوشن
به بندر مراجعت نمایید.
با وجودیکه نفرات ناوچه در تمام طول روز و شب گذشته در حال فعالیت بودند و لحظهای استراحت نکرده بودند، اما همچنان با انرژی و سرحال به کار خود ادامه میدادند. با دریافت دستور مراجعت به بندر، برای بازگشت آماده شدیم و قرار بود ناوچه موشکانداز دیگری به جای ما به دریا بیاید و مراقبت از شمال خلیج فارس را بر عهده گیرد. با صدور دستورات لازم به موتورخانه و پل فرماندهی، راه بازگشت به بندر بوشهر را در پیش گرفتیم.
روز بعد در بندر به ما اطلاع دادند که سیستمهای اطلاعاتی ما از رادیو عراق شنیدهاند که دشمن بعثی مطالبی در زمینه بروز درگیری دریایی در نیمه شب گذشته پخش و ضمن آن مطالبی عنوان کرده که مشخص شده است یک فروند از ناوچههای خود از نوع اوزا را از دست داده است.
1- در این حالت کلیه دربها و هچهایی که علامت X و Y بر روی آن قرار دارد بسته میشوند و باید تا خاتمه محل مانور بسته بمانند. این اقدام به منظور پیشگیری از غرق شناور در صورت بروز حادثه در زمان پهلو گرفتن و یا جدا شدن شناور از اسکله است.
2- منظور از این گونه اعلام جهت، با استفاده از اعداد ساعت، موقعیت اجسام نسبت بـه شناوری است که در آن حضور داریم. در اینجا منظور سمت چپ ناوچه است. زیرا شناور را در مرکز ساعت در نظر گرفته و در نتیجه ساعت 12 سینه شناور یعنی دقیقاً روبروی آن، ساعت 3 سمت راست، ساعت 9 سمت چپ و ساعت 6 دقیقاً پشت شناور محسوب میشود.
3- در این حالت کلیه دربهای ناوچه بسته میشوند و شناور اصطلاحاً به حالت ضدآب و ضد گازهای شیمیایی در میآید و شناور به حالت آماده برای نبرد در میآید و تیمهای کنترل صدمات نیز برای مقابله با صدمات احتمالی به حالت آماده در میآیند.
4- انعکاس راداری شی شناور بر صفحه نمایشگر رادار.